زندانیان محروم از مرخصی را بیشتر بشناسیم(محمد نظری)


محمد نظری زندانی سیاسی  که در بند ۴، سالن ۱۲ زندان رجایی شهر کرج زندانی  است  به اتهام ارتباط با حزب دمکرات کردستان به حبس ابد محکوم شده و تا کنون 23 سال از عمرش  را  در زندان پشت سر گذاشته است.




















محمد نظری فرزند حمد الله ساکن شهر شاهین دژ از توابع استان آذربایجان غربی در تاریخ ۸ خردادماه سال ۷۳ در سن ۲۳ سالگی به اتهام عضویت در حزب دمکرات کردستان از سوی نیروهای امنیتی در شهر بوکان بازداشت شد و بعد از ۳ ماه نگهداری در سلولهای بازداشتگاه ستاد خبری اداره اطلاعات این شهر به زندان مهاباد منتقل شده و در آنجا نیز از سوی شعبه‌ یک دادگاه انقلاب شهر مهاباد به عضویت در حزب دمکرات کردستان مورد محاکمه قرار گرفت.
بعد از ۶ ماه پرونده وی به شعبه‌ یک دادگاه انقلاب شهر ارومیه به ریاست قاضی جلیل‌زاده ارجاع داده شده و در این دادگاه نیز به این اتهام محاکمه شده و به اعدام محکوم شد. علی الرفم اعتراض این زندانی سیاسی به حکم صادر اما حکم قطعی شد که نهایتا در عید قربان سال ۷۸ مورد یک درجه بخشش قرار گرفته و به حبس ابد کاهش پیدا کرد.
این زندانی بعد از 9 ماه در اداره اطلاعات شهر بوکان به زندان رجایی شهر منتقل شد.
در سال ۸۰-۸۱ برای آزادی این زندانی  پنج میلیون تومان خواستند ولی به خاطر نداشتن و عدم پرداخت آن تاکنون در زندان هست و همچنان ادامه دارد. در سال ۹۱ به دستور دادستانی کل کشور پرونده این زندانی مورد بازبینی قرار گرفت و بعد از چند ماه حکم عفو و آزادی از سوی دادگاه صادر شد ولی در آخرین مرحله اطلاعات با آزادی او مخالفت کردند.
این زندانی سیاسی در اعتراض به عدم رسیدگی مسئولین قوه قضاییه در مورد آزادیش بارها دست به اعتصاب غذا زده است .
لازم به ذکر است این زندانی در تمام این مدت از مرخصی محروم بوده است.
 قسمتی از مصاحبه محمد نطری :
چطور امیدتان را در زندان نگه می‌دارید؟ آیا فکر می‌کنید در بیرون از زندان کاری از دست مردم برمی‌آید؟
آن‌چه که بر احساس ترس من از شرایط وحشتناک حاکم بر زندان غلبه  و مرا به آینده امیدوار می‌کند، احساس تنفر و انزجار از سران حکومت است. من هیچ‌گاه فکراین را نمی‌کردم که آزاد نخواهم شد و با  توجه به داشتن حبس ابد،  پشت میله‌های زندان خواهم مرد اما حتی فکر کردن به آن هم مرا اذیت می‌کند. من همیشه مدیون محبت‌های مادرم بودم و خواهم بود. هنگامی که ملاقات داشتم، از مادرم می‌شنیدم که بعضی از همسایه‌ها با آن‌که مرا ندیده بودند، برایم آرزوی موفقیت و آزادی می‌کردند. با شنیدن این حرف‌ها احساس شعف و خوشحالی می‌کردم.
بزرگ‌ترین آرزوی شما چیست؟
همیشه آرزو داشتم که زندگی به من فرصتی دهد تا به مردم خدمت کنم و این تنها انگیزه من برای پیوستن به حزب دموکرات کردستان ایران بود. حالا تنها آرزویی که دارم، داشتن حکومتی  در ایران است که برای مردم ایران، اعم از مسیحی، یهودی، زرتشتی، سنی و بهایی احترام قایل شود، حقوق آن‎ها را به رسمیت بشناسد و نام ایران و ایرانی را در جهان بلند آوازه کند.
صدای این زندانی سیاسی محروم از مرخصی باشیم

نظرات