نامه سعید شیرزاد از زندان رجایی‌شهر

نامه سعید شیرزاد از زندان رجایی‌شهر
 سعید شیرزاد، فعال حقوق کودکان و زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی‌شهر کرج در نامه‌ای خطاب به افکار عمومی نوشته: بیاید با هم در رویاهایمان نه جنگ با میدان‌های مین برویم و اسلحه‌هایمان، نه اسباب‌بازی‌های کودکانه که واقعی‌ترین و سهمگین‌ترین سلاح را بردوش بکشیم، سلاحی از شاخه‌های گل که با اون دیگه هیچ بچه‌ای پاشو روی مین جا نمیذاره.
متن کامل نامه به شرح ذیل می‌باشد:
ای کودک بی سرزمین شب می‌شکنه طاقت بیار
شاخه گلی تو لوله داغ مسلسل بذار
باز بوی غریبانه‌ی ماه مهر آمد و دستان کوچکی که هر چیزی بدست دارند بجز مدادهای رنگی و دفترهای نقاشی، ماه مهر در غیاب معلمانش از راه رسید، ماهی که کودکانش در خیابان و سر چهار راهها و بازار کار، کودکی گمشده‌یشان را سر می‌کنند و معلمانش پشت میله‌های زندان…
آهای بچه‌ها:
بیاید بار دیگر در رویاهایمان پرواز کنیم و سرود بخوانیم، سرودی برای جهان شایسته‌ی کودکان و با هم در کوه و بیابان، در شهر و خیابان، در خانه و مدرسه و در هر کجا که می‌خواهیم بدون هیچ سیم خادرداری نه بر دیوار و نه بر دهان با زبان کودکانه نغمه سردهیم:
هوا دلپذیر شد گل از خاک بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمه‌ی امید
به جوش آمده‌ست خون درون رگ گیاه
بهار خجسته باز خرامان رسد زراه
بیاید در رویاهایمان در جهانی به دور از خشم و نفرت، جهانی بدون نیمکت‌های خالی و همانی خسته از کار کودکان و جهانی از پرکشیدن جغد شوم فقر پرواز کنیم.
بیاید با هم در رویاهایمان نه جنگ با میدان‌های مین برویم و اسلحه‌هایمان، نه اسباب‌بازی‌های کودکانه که واقعی‌ترین و سهمگین‌ترین سلاح را بردوش بکشیم، سلاحی از شاخه‌های گل که با اون دیگه هیچ بچه‌ای پاشو روی مین جا نمیذاره…
بیاید با همتن شاخه‌های گل به دیدار تمام مردم دنیا برویم و از آنها گله کنیم، از تمام مردم دنیا گلایه کنیم که:
گناه بچه‌ها چیه میون این قرن جنون
که بی‌صدا پرپر میشن تو شعله‌های جنگ و خون
گناه بچه‌ها چیه که سرپناهی ندارن
که شبها با حسرت و بغض سر روی بالش میذارن
و با هم فریاد بزنیم:
کودکیمان را به ما بازگردانید، فریاد بزنیم معلمانمان را آزاد کنید، فریادی بدور از هرگونه مواضع سیاسی و به دور از جنسیت، ملیت، قومیت، مذهب و نژاد.
بیاید بالاتر از هر فریادی، فریاد برکشیم: کودکان مقدمند بر هر مصلحت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی.
بیاید با دغدغه‌های خانعلی، صمد، فرزاد و کرامت نوای انسانیت و جهان بی‌طبقه را زمزمه کنیم.
بیاید برای معلمتن دربندمان به جای سیاه پوشیدن با شاخه‌های زیتون ماه مهرمان را اگر چه به اجبار بدون رسول بداغی، علی‌اکبر باغانی، عبدالرضا قنبری و … جشن بگیریم.
بیاید در این جهان پر از تبعیض و ترویز، حتی تبعیضی پررنگ‌تر در وجدانمان بیدار، جای معلمانی را که این روزها به جای نشستن در کلاس درس به نام انسانیت در زندان هستند، یا نقشهایمان در بادکنکها پر کنیم و با شاخه‌های زیتون در کنار کودکان شین‌آباد، کامیاران و یرباز با هدایایی از جنس انسانی‌ترین انسانیت‌ها، با همان زبان کودکانه و به همراه غزه، کوبانی، دارنور، حلب، صنعا، قندهار و فلوجه به سوی جهان بدور از جنگ، خشونت و تبعیض به پرواز در آوریم و جهان شایسته‌ی کودکان را با هم آرزو کنیم.
سعید شیرزاد نخستین بار در ٣١ مرداد ماه سال ٩١، زمانى که براى امداد و کمک رسانى به مردم زلزله زده آذربایجان شرقى به اهر رفته بود، بازداشت و پس از گذراندن ١٩ روز با قید کفالت از زندان آزاد شده بود.
وی دوباره در خرداد ماه سال ٩٣ در محل کار خود در پالایشگاه تبریز بازداشت و ابتدا به زندان اوین منتقل شد و پس از مدتی به زندان رجایی‌شهر کرج تبعید شد. سعید شیرزاد در شعبه۱۵ دادگاه انقلاب تهران محاکمه و در دادگاه بدوی به ۵ سال زندان محکوم شد.

نظرات