خودکشی در ایران بیداد می کند


بنا به آخرین اطلاعاتی که مرکز آمار ایران در سالنامه آماری خود منتشر کرده است در فاصله سالهای ۷۵ تا ۹۱ یعنی طی ۱۵ سال، آمار خودکشی ها در کشور بیش از ۱۷ هزار نفر بوده است که در این میان جوانان در سنین ۱۸ تا ۲۴ ساله بزرگترین گروه سنی بوده اند که دست به خودکشی زده اند.
در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی با غرق شدن زندگی مردم در فلاکت و فقر و تنگدستی بی سابقه و تلاش خوار کنند و خرد کننده تامین معاش، با خوار شمردن زندگی انسانها، با حاکمیت ماتم و عزا و سرکوب شادی و شادمانی، با ستمگری بی حد و حصر به زنان، با اقتدار جهل و خرافه، با سلب رسمی و گسترده حقوق سیاسی و اجتماعی مردم، با به زندان انداختن مردم به خاطر طلب کردن آزادی و برابری، با برقراری هر روزه بساط دار و اعدام و آدمکشی، با گسترش بیکاری و اعتیاد و فحشا و … خودکشی فقط عملی خود خواسته برای پایان دادن به زندگی نیست. یک تحمیل است. تحمیلی که مسئولیت آن را مستقیما جمهوری اسلامی بر عهده دارد.
اگر آن دسته از نگون بختگانی که دست به خودکشی می زنند در نبرد برای زنده ماندن مغلوب یاس و ناامیدی می شوند برای آن است که چنان غرق مصیبت شان کرده اند که یارای بیرون آمدن از این گرداب را ندارند. در این جنگل وحشی که جامعه نامیده می شود حتی زندگان تاوان بزرگی برای زنده ماندنشان می پردازند.
امید به زندگی و نشاط زمانی به جامعه بر می گردد که کل ساختار جامعه را بر اساس شکوفایی انسان بنا کنیم. فقر باید جای خود را به رفاه بدهد. تولید بر اساس سود باید با فعالیتی هدفمند برای تامین نیازهای انسانها جایگزین شود. دیکتاتوری باید برچیده شود و آزادی فرمان دهد. زندانها خراب شوند و درمانگاه ها و مدارس بیشتر بنا شوند و …
در چنین جامعه ای بطور قطع آمار خودکشی بسیار کاهش خواهد یافت و پژمرده گی و ناامیدی جای خود را به شور و شوق زندگی خواهد داد.*

نظرات