شيوا محبوبى
ريحانه جبارى زن جوان ٢٦ سالهای كه هفت سال از بهترين سالهاى عمرش را به قول خودش در"زندان گور مانند شهرری" به سر برده است را هزاران نفر در سراسر میشناسند و با رنج و دردش آشنا هستند. كسانى كه هرگز نام ريحانه را نشنيده بودند حال با نگرانى وضعيت ريحانه را دنبال میکنند. سكينه آشتيانى يكبار قبلاً توجه دنيا را به سوى ظلمى كه در بر زنان در ايران وارد میشود جلب كرد و اين بار ريحانه جبارى مجدداً وضعيت و بی حقوقی زنان را به دنيا يادآورى میکند. احتمالاً بسيارى از شما در مورد ريحانه شنيده و خواندهاید و من نيز به احترام وقتتان اين جزئيات را اينجا دوباره تكرار نمیکنم، اما مايلم از شما دعوت كنم تا با يك نگاه ديگر و با در نظر داشتن تصويرى فراتر از صرفاً وضعيت يك دختر جوان در زندان و يا يك پرونده قتل، دوباره دل نوشتههای ريحانه را بخوانيد.
ريحانه دخترى بود كه در ميان خانواده خودش مورد احترام بود، به او به چشم جنس فرودست نگاه نمیکردند، به او اجازه داده بودند درس بخواند و كار كند و خلاقیتها و استعدادهايش را رشد بدهد. به قول خودش در خانهای که با عشق بنا شده بود و همچنان محبت در آن موج میزد، بزرگ شده بود. ريحانه در نامهاش روحيات و افكارش را در مقطع دستگيريش در سن نوزده سالگى این چنین توصيف میکند: "سری پر شور و دلی مشتاق پیشرفت داشتم، خسته نمیشدم. نمیترسیدم. شوق یادگیری تمام وجودم را پر کرده بود. به شانس اعتقاد نداشتم و تصور میکردم انسان هر چیزی را خود میسازد و راهش را به سوی آینده باز میکند. همیشه در رویاهایم خود را صاحب یک چاپخانه میدیدم. دوست داشتم دختران زیادی در چاپخانهام کار کنند. من ریحانه نوزده ساله عاشق تکنولوژی بودم. همیشه از اینکه در قرنی زندگی میکردم که بشریت در اوج تکنولوژی و مدرنیته است لذت میبردم. موسیقی مدرن را دوست داشتم و درک کافی از موسیقی سنتی نداشتم." اما تحت قوانين رژيم اسلامى، اين آرزوها و روياهاى ريحانه ممنوعه است. به رسميت شناخته نميشود و تحقير میشود، مگر قرار است تحت چنين قوانينى زن بلندپرواز و مستقل باشد؟
اولين بار كه دل نوشتههای ريحانه را خواندم با خواندن جزئيات شکنجهاش، باهر بار يخ زدن ذهنش، فرياد بدون صدايش، و به قول خودش "رقص مرگ بر بالاى سرش، کبودی، فریب، ریاکاری، دسیسه، کتک و دردش" من نيز احساس كردم بدنم و ذهنم يخ زده است. مدتى طول كشيد تا بتوانم خودم را از كابوسى كه بر سر ريحانه آمده است جدا كنم. طبعاً قدرت ما انسانها در این است كه میتوانیم درد يكديگر را احساس كنيم اما داستان ريحانه تأثیر قویتری در من داشت. دوباره دل نوشتههایش را خواندم تا بيشتر به احساس قوى كه در من به وجود مياورد پى ببرم. وقتى جزئيات بلاهايى كه بر سرش آمده است را مجدداً میخواندم، احساس كردم داستانش را قبلاً خواندهام، ديگر فرد ريحانه را صرفاً در آن نمیدیدم، داستان رنج و ستمکشی زنان را میدیدم. داستان زجر كشيدن مريم ايوبى، كبرى رحمان پور، افسانه نوروزى، سكينه آشتيانى، دلارا دارابى، نازنين فاتحى و بسيارى از زنان ديگر را میدیدم.
داستان ريحانه از داستان قتل يك فرد فراتر میرود، داستان قتل جسم و روان و آرزوهاى يك زن است. زنى كه به هيچ قانون و مرجعى جهت گرفتن حمايت نمیتواند مراجعه كند، چرا كه اگر این کار را انجام دهد قبل از هر چيز خود زن را به عنوان متهم اصلى به سیاهچال میاندازند. افسانه نوروزى در صحبتش با من در يك برنامه تلويزيونى از درد و شکنجهای صحبت میکرد كه به او در مدت هشت سال زندانش تحميل شده بود، از پس لرزههای شكنجه و درعینحال سكوت نكردنش در مقابل ظلمى كه به او شده بود صحبت میکرد. افسانه براى ريحانه گريه میکرد چرا كه یکبار ديگر داستان زندگى خود را این بار از زبان ريحانه میشنید. داستان زنانى كه در بالا اشاره كردم داستانى آشناست. اين داستان هر زنى در ايران میتواند باشد. به دورو برتان نگاهى بیندازید، به بی حقوقی خواهر، مادر، عمه، مادربزرگتان و يا زنانى را كه دور و برتان در ايران میشناسید نگاهى بیندازید. چند نفر از آنها به اختيار و خواسته خود نوع زندگیشان را انتخاب کردهاند؟ چند بار در زندگیشان مورد تحقير قرار گرفتهاند؟ بر خلاف ميلشان از تحصيل و كار و آرزوهايشان مجبور شدهاند صرفنظر كنند و تن به يك زندگى بدهند كه در آن هيچى نيستند، لحظهها را زندگى نمیکنند، لحظهها را با حسرت پشت سر میگذارند. تن به يك رابطه بردگى و حتى تجاوز تحت نام ازدواج بدهند؟ كجا قرار است شكايت كنند؟ به چه قانون و دادگاهى بايد مراجعه كنند؟ مگر نه اينكه قانون رژيم اسلامى تجاوز به زن را يك امر عادى میداند و زن را كشتزارى میپندارند كه مردان هر زمان خواستند به آن تجاوز كنند؟ مگر نه اينكه در قانون اسلام اگر به زنى تجاوز شود بايد چهار مرد كه شاهد تجاوز بودهاند شهادت بدهند تا ادعاى زن مورد قبول واقع شود؟ هر زنى در ايران میتوانند به وضعيت ريحانه دچار شوند چرا كه تمام قوانين رژيم در ايران عليه زنان است.
در اين مدت از روى كنجكاوى به سايتهاى فارسیزبان مدافع حقوق زنان نگاه میکردم، مطالب مختلفشان را مرور كرده و دنبال اين بودم ببينم آيا اين سايتها در مورد ريحانه سخنى گفتهاند. اما هيچ مطلبى كه به وضعيت ريحانه و ربط آن به ستم بر زنان باشد نديدم، انگار وضعيت ريحانه در فرمول دفاع از حقوق زنان اين "مدافعان حقوق زن" نمیگنجد. آنجايى هم كه سخنى ميگويند، عمق جنايت عليه زنان را فراموش میکنند و با درس اخلاق دادن و اينكه مواظب باشيد به خانواده مقتول فشار نياوريد به شعور مردم توهين میکنند و يا در بهترين حالت وضعيت ريحانه را به يك پرونده قتل صرف تنزل میدهند.
داستان زندگى ريحانه داستان بی حقوقی زنان در ايران است و به همين دليل حمايت وسيع از ريحانه جبارى مفهومى فراتر از حمايت از يك زندانى است، حمايت از هزاران زنى است كه مانند ريحانه قربانى قوانين زن ستيز رژيم اسلامى در ايران قرارگرفته و خواهند گرفت.
درج در زن آزاد شماره ۴٣
لطفا طومار حمايت از ريحانه جبارى را امضا كنيد و براي دوستانتان ارسال نماييد:
نظرات
ارسال یک نظر